اساس عبادت همان یاد و نام خداست؛ «أقم الصلاه لذکری»(1). نام خدا و یاد خدا هم محدود نیست. نماز محدود است؛ واجب و مستحبش محدود است. اما ذکر محدود نیست؛ «یا ایها الذین آمنوا اذکرواالله ذکراً کثیراً» (2). در آیات فراوانی ما را به اینکه زیاد به یاد خدا باشیم سفارش کردهاند.
حالا این کثرت عبادت به چیست؟ وجود مبارک امام هشتم(ع) فرمود: «لیستالعباده بکثره الصلاه و الصیام». گرچه نماز و روزه، هر کدام فضیلت خاص خودشان را دارند اما اینکه گفتند زیاد عبادت کنید، زیاد نماز خواندن و زیاد روزه گرفتن نیست! بلکه معیار این کثرت عبادت، همان نام و یاد خداست؛ «بلالعباده التفکر فی امرالله». این «تفکر» کار آن ذکر و شکر را هم میکند. فکر محققانه هم ذکر است و هم شکر. فرمود: «لیست العباده بکثره الصلاه والصیام، بل العباده التفکر فی امرالله»(3). «امر» خدا هم مثل عبادت خدا درجاتی دارد. اگر عابدان درجاتی دارند، عبادتها هم درجاتی دارد، ذاکران هم مراتبی دارند و ذکر هم مراتبی دارد.
عبادت 3 گروه است؛ بعضی «خوفا منالنار» است، بعضی «شوقا الیالجنه» و بعضی «حبا لله». ... مطمئنا تفکر و فهمیدن هم 3نوع است؛ برخیها میفهمند برای اینکه از جهنم نجات پیدا کنند، برخی میآیند حوزه درس میخوانند برای اینکه به بهشت بروند و بعضی حوزه میآیند برای چیز دیگر! اگر «فهمیدن» عبادت است و اگر عبادت 3 قسم است و عابدان نیز 3 قسماند، خردمندان هم 3قسماند و ما باید بهدنبال آن گروه سوم باشیم چون به اندازه کافی، گروه اول و دوم هست. ضمنا اینچنین نیست که فکر در مقابل ذکر باشد.
یک وقت است یک کسی مطالعه میکند که چیزی یاد بگیرد، خودش را مطرح کند یا در آن مباحثه و گفتوگو و گفتمان، رقیب را از صحنه خارج کند، این نهتنها ذکر و فکر نیست بلکه «بند» است. یک وقت است چهار تا کلمه میخواهد بفهمد که هم خودش را روشن کند، راه خودش را ببیند، هم راه کسی را نبندد. اینکه گفتند: چراغ باشید؛ «کونوا اوعیه العلم و مصابیح الهدی» (4) یعنی به دیگری راه بدهید، نه راه کسی را ببندید! اگر این شد، خود همین فکر، میشود ذکر. اینکه فرمود: «اذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خفیه» (5)، این از بارزترین مصادیق «ذکرالله فیالقلب» است. این میشود ذکر، میشود یاد، آن میشود نام.
یک وقت است کسی میگوید لاالهالاالله؛ این نام خدا را بر لب میبرد. یک کسی دارد درباره توحید فکر میکند، این یاد خدا را در دل دارد. این یاد است و آن نام... . از حضرت رضا(ع) سؤال کردند: مردم فرومایه چه گروهیاند؟ فرمود: «من کان له شیء یلهیه عنالله او عن امرالله»(6)؛ فرومایه کسی است که یک چیزی داشته باشد و آن او را از یاد خدا غافل و سرگرم کند... . بعد هم در خلال سخنان نورانیاش فرمود: انسان بیش از یک دوست ندارد.
انسان نه میتواند بدون دوست باشد و نه بیگانه، دوست آدم شود! بیگانه، بیگانه است؛ باید در حریم دل یک دوستی پیدا کرد. وجود مبارک امام هشتم فرمود: انسان یک دوست دارد و آن هم آشناست و در حریم اوست و آن «عقل» اوست. «صدیق کل امری عقله»(7). اگر کسی عاقل بود، دوست خوبی دارد و این دوست خوب، او را نجات میدهد. اگر خدای ناکرده عاقل نبود، تنهاست؛ «و عدو کل امری جهله»... .
(1) طه. 41 (2) انفال.54 (3) تحف العقول. ص 244 (4) کافی. ج1، ص 103. بابالاشاره والنص علی الحسین بن علی (ع) (5) اعراف55. (6) بحارالانوار. ج75، ص،33 (7) کافی، ج 1، ص11، کتابالعقل و الجهل